English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8638 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reclama U تقاضای اغماض و تجدید نظر درتصمیمات متخذه یا رای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
blood chit U تقاضای مساعدت و اهدای خون بازوبند تقاضای کمک ازمردم
caveator U کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
theory of effective demand determination U نظریه تقاضای موثر اصطلاح کینز برای تقاضای کل
rallies U تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
rallied U تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
rally U تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
self determination U استقلال سیاسی یک ملت و عدم تاثیرنیروهای خارجی درتصمیمات و روشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی واجتماعی ان
resupply U تجدید اماد تجدید تدارکات
connivance U اغماض
waived U اغماض نمودن
waive U اغماض نمودن
towink at U اغماض کردن
waives U اغماض نمودن
negligible U قابل اغماض
condone U اغماض کردن
irremissible U اغماض ناپذیر
condoned U اغماض کردن
paraleipsis U افهارضمن اغماض
tolerator U اغماض کننده
veniality U قابلیت اغماض
condoning U اغماض کردن
waiver U صرفنظر اغماض
remissible U قابل اغماض
condones U اغماض کردن
tolerantly U شکیبا اغماض کننده
sign a waiver U قبول اغماض نمودن
wink U چشمک اغماض کردن
winked U چشمک اغماض کردن
winking U چشمک اغماض کردن
indulgently U از روی اغماض و مساهله
venial U قابل اغماض بخشیدنی
tolerance U سعه نظر اغماض
tolerances U سعه نظر اغماض
paralipsis U افهار ضمن اغماض
tolerant U شکیبا اغماض کننده
winks U چشمک اغماض کردن
tolerance U حد تغییرات اختلاف قابل اغماض
tolerances U حد تغییرات اختلاف قابل اغماض
irremissibly U چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
condonation U اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
aggregate demand U تقاضای کل
total demand U تقاضای کل
at the instance of U به تقاضای
at the request of U تقاضای
factor demand U تقاضای عوامل
effective demand U تقاضای موثر
elastic demand U تقاضای با کشش
request to send U تقاضای ارسال
maximum demand U تقاضای بیشینه
re claim U تقاضای مجدد
excess demand U تقاضای بیش از حد
market demand U تقاضای بازار
inelastic demand U تقاضای بی کشش
national demand U تقاضای ملی
final demand U تقاضای نهائی
request substitution U تقاضای تعویض
demand for payment U تقاضای پرداخت
application U تقاضای کار
complementary demand U تقاضای تکمیلی
complementary demand U تقاضای مکمل
joint demand U تقاضای مشترک
at the instance of U بر حسب تقاضای
pop the question <idiom> U تقاضای ازدواج
applications U تقاضای کار
application for loan U تقاضای وام
aggregate demand function U تابع تقاضای کل
at my request U مطابق با تقاضای من
gives U تقاضای رای
give U تقاضای رای
aggregate market demand U تقاضای کل بازار
giving U تقاضای رای
composite demand U تقاضای مرکب
perfectly inelastic demand U تقاضای کاملا بی کشش
perfectly elastic demand U تقاضای کاملا با کشش
oyer U تقاضای استماع یا دادرسی
demand U تقاضای خرید کالا
demanded U تقاضای خرید کالا
demands U تقاضای خرید کالا
marginal demand price U قیمت تقاضای نهائی
law of downward sloping demand U قانون تقاضای نزولی
taxed U تحمیل تقاضای سنگین
tax U تحمیل تقاضای سنگین
derived demand U تقاضای مشتق شده
taxes U تحمیل تقاضای سنگین
rpo U تقاضای مظنه قیمت
downward sloping demand curve U منحنی تقاضای نزولی
soft market U بازار با تقاضای خوب
credit application U تقاضای گشایش اعتبار
elastic demand U تقاضای کشش دار
to request issuance U تقاضای صدور کردن
elastic demand U تقاضای انعطاف پذیر
toa for a job or position U تقاضای شغل کردن
individual demand schedule U جدول تقاضای فردی
inelastic demand U تقاضای غیر حساس
apply for a divorce U تقاضای طلاق کردن
callers U شخصی که تقاضای تماس دارد
call of more U حق تقاضای زیاد کردن مبیع
reclamation U تقاضای جبران خسارت کردن
ask for a lady's hand U تقاضای ازدواج با بانویی کردن
excess demand U تقاضای زیادی مازاد تقاضا
demurrer U تقاضای تاخیر درصدور حکم
rts U Send To Request تقاضای ارسال
request time out U تقاضای تایم اوت یک دقیقهای
To demand prompt payment. U تقاضای پرداخت فوری کردن
To seek political asylum. U تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
To ask for political asylum. U تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
caller U شخصی که تقاضای تماس دارد
put the bite on someone <idiom> U از کسی تقاضای پول کردن
demur U تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurred U تقاضای درنگ یا مکث کردن
demurring U تقاضای درنگ یا مکث کردن
planned demand U تقاضای برنامه ریزی شده
demurs U تقاضای درنگ یا مکث کردن
layer U برنامهای که تقاضای ارسال کند
layers U برنامهای که تقاضای ارسال کند
blue bark U تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
nonce word U واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
speculative demand for money U تقاضای سفته بازی برای پول
demand accommodation U تنظیم تقاضای یکانها با موجودی انبار
letters rogatory U نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
postulancy U تقاضای ورود بدین یا جمعیتی تازه
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
to withdraw an application U صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
ARQ U که در صورت خطا تقاضای ارسال دوباره داده میکند
The victors demanded unconditional surrender . U فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
small claim U ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
appeal play U تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
reclamation U تقاضای خسارت تعمیرمجدد و به پای کار اوردن وسایل بازیابی مجدد
striking off the roll U اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
neoclassical economics U در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
reviews U تجدید
renew U تجدید
reviewing U تجدید
anabiosis U تجدید
renewing U تجدید
renews U تجدید
reviewed U تجدید
review U تجدید
renewal U تجدید
recrudescence U تجدید
renewals U تجدید
neogenesis U تجدید
repetition U تجدید
repetitions U تجدید
refreshes U تجدید
instauration U تجدید
revival U تجدید
refreshed U تجدید
revivals U تجدید
turnover U تجدید
refresh U تجدید
effective demand U تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
reconditioning U تجدید امادگی
renewable U تجدید شدنی
renewed U تجدید شده
recollection U تجدید خاطره
recollections U تجدید خاطره
resumption U تجدید شروع
updating U تجدید برنامه
reconstituted U تجدید ساخت
reconstituting U تجدید ساخت
reconstitutes U تجدید ساخت
reconstitute U تجدید ساخت
reinforcement U تجدید قوا
rebirth U تجدید حیات
reimpression U تجدید چاپ
rejuvenescence U تجدید جوانی
instaurator U تجدید کننده
refection U تجدید قوا
reelection U تجدید انتخاب
it is not subject to review U تجدید نظر
redintegrate U تجدید شونده
recension U تجدید چاپ
recalculation U تجدید محاسبه
re hearing U تجدید محاکمه
re establish U تجدید کردن
reedify U تجدید کردن
re edify U تجدید کردن
nonrecurring U تجدید نشدنی
reinvigorate U تجدید نیروکردن
remilitarization U تجدید تسلیحات
renascence U تجدید حیات
reproduction U تجدید چاپ
reproductions U تجدید چاپ
revisionist U تجدید نظرخواه
re hearing U تجدید نظر
re election U تجدید انتخاب
revivor U تجدید مرافعه
revisionary U تجدید نظری
revisal U تجدید نظر
republication U تجدید چاپ
renewer U تجدید کننده
renewal offf lease U تجدید اجاره
renewal of the convention U تجدید اتفاق
renewal of the convention U تجدید پیمان
renewability U قابلیت تجدید
rapporchment U تجدید روابط
renewing U تجدید کردن
reincarnations U تجدید تجسم
rebuild U تجدید ساخت
Recent search history Forum search
1معنی کنید: Residential Demand Side Management
3معنی کلمه retraction چیست؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com